یه بار هم از دست هم عصبانی بودیم. خوابیده بود کنارم.
روش اونور بود
بعد دیدم یهو اسمس اومد واسم (ساعت 3 صبح!)
نوشته بود:
"برگرد و منو بغل کن، لطفا! باشه؟"
اینقدر دلم گرفت که از خودم متنفر شدم...
دیگه هیچوقت دلم نیومد از گل نازکتر بهش بگم
از اون به بعد تا حالا دیگه باهم دعوا نکردیم.....
دلم خواست همچی حسی و.........