بـــرای فـــرامـوش کــردنــَـت ،
هـَــر شــَـب آرزوی آلـزایـمـــر مـی کنـــَـم ...
خــوش بــه حــالِ تـو ..
کــه وقتــی " او " آمـــد .. بـدونِ هـیـــچ دردِ ســَــری ،
فـــرامــوشـــَـــــم کـــَــردی ...!!
ﻧـــﺎﻣﺖ .. ﺧــﺎﻃﺮﺍﺗﺖ ... آغوشﺖ ... ﻭ ...
ﻟﻤــﺲ ﺣﺲ ﺑﻮﺩﻧﺖ ...
ﻫﻤﻪ ﻭ ﻫﻤــﻪ ﺭﺍ ﺑﺪﺳــﺖ ﺑﺎﺩ ﺳﭙﺮﺩﻡ ..
ﯾــــــﺎﺩﻡ ... ﺗـــﻮ ﺭﺍ ...ﻓﺮﺍﻣــــ ــــﻮﺵ ....
رو بعــــضیـــا بــــایـــد یه بـــرچســــب زد:
تســــت شد ........ آدمـــ نیســــت .........
جســـارت مـــی خــــواهــد!!!
نــزدیــک شــدن بــه افــکــار دختــری...
کــه روزهـــا...
مــردانــه بـــا زنــدگــی مــی جنـــگد ...
امــا شـــب هــا......
بالــشـتـش از هـــق هـــق هـــای دختــــرانه
خیــــس اســـت ...
بیشترین دروغی که در این دنیا گفته ام
این است:
خوبـم…!!
دیشب با خدا دعوایم شد ...... با هم قهر کردیم .....
فکر کردم دیگر مرا دوست ندارد ......
رفتم گوشه ای نشستم ....
چند قطره اشک ریختم..... و خوابم برد .....
صبح که بیدار شدم ....
مادرم گفت ... نمیدانی از دیشب تا صبح چه " بارانی " می آمد ....
هـرگـاه از شدت تـنـهایی
بـه سرم هـوس اعـتـمـادی دوبـاره مـیـزنـد ،
خـنـجر خیـانتی را که در پشتم فرو رفتـه در می آورم ،
میبوسمش ...صیقلی عاشقانه ، اندکی نمک به رویش،
نوازش کرده ، دوباره بر سرجایش میگذارم...
از قول من به آن لعنتـی بگویید : خیـالش تخت....
من دیـوانه هنـوز به خنجرش هم وفادار هستم...
دلــــم تنــــگ کســـی است کـــه نمیــدانم هَــــنوز
در خـــاطرش جــایی دارم...
دلـــم تنــگ همـــان کســـی است کـــه دیــگر حَـــتی
جواب ســـلامم را هـــم نمـــی دهد
دلـــم تنــــگ همـــان کســـی است کــه وَقــتی
از کنــارش میگـــذرم دیـــگر به من نـــگاهــی نمیـــکند
دلــــم تنــــگ است...تنـــــگ
نمیـــــدانم دیـــگر چـــطور بایــــد میبـــــودم کــه نَـــــبودم
ساقی گل و سبزه بس طربناک شده ست / دریاب که هفتهی دگر خاک شده ست
می نوش و گلی بچین که تا در نگری / گل خاک شده ست و سبزه خاشاک شده ست
.(با آرزوی روزی شاد در کنار طبیعت)
یا مقلب القلوب و الابصار
یا مدبر اللیل و نهار
یا محول الحول و الاحوال
حول حالنا الی احسن الحال
سال 1392 رو به همه ی دوستای گلم تبریک میگممممممم انشااله
تو این سال به تک تک آرزوهاتون برسین
آنگاه که خنده بر لبت می میرد
چون جمعه ی پاییز دلم می گیرد
دیروز به چشمان تو گفتم که برو
امروز دلم بهانه ات می گیرد...
واسه همه ی اون روزا....
خداحافظ اولین پیوند …ا
ولین سوگند …
آخرین لبخند ….
خداحافظ لحظه های ما ناتموم موندن …
وعده های ما …
خداحافظ آغوش بی وقفه …
دوستت دارم آخرین حرف …آخریـــــــــــــــــــــــــ
خداحافظ.........
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
مثل آرامش بعد از یک غم ،
مثل پیدا شدن یک لبخند
مثل بوی نم بعد از باران ،
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
من به آن محتاجم !
می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه خویش
بخدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه خویش
می برم، تا که در آن نقطه دور
شستشویش دهم از رنگ گناه
شستشویش دهم از لکه عشق
زین همه خواهش بیجا و تباه.......
گاهی باید گلایه هم کرد
حتی اگر.........
زمزمه ای زیر لب باشد،
شاید که او صدایت را بشنود...
سلام مهساااااااا جون
این پست مخصوص شماست..... امیدوارم ببیبیش
منم نمیتونم واست نظر بذارم وللی آی دیم و برات میذارم که از این طریق در تماس باشیییییییییممممممممممم
www.dokhtarbaba_68@yahoo.com
منتظرتممممممممممم گلمممممممم
روزی خواهد رســــــــید....
نه صدایم را بشنــــــــوی...
نه نگــــــــاهم را ببنی...
نه وجودم را حس کنـــــــــی....
و میشویی...با اشکت....
سنگ قبر خاک گرفته ی مرا.....
و ان لحظه است...که:
معنی تمام حرف های گفته و نگفته ام را میفهمی
ولی....من ...دیگر ...نیستم....
دختر: شنیدم داری ازدواج می کنی ...
مبارکه , خوشحال شدم شنیدم.
پسر: ممنون,انشالله قسمت شما ...
دختر: می تونم برای آخرین بار یه چیزی ازت بخوام؟؟؟پسر: چی می خوای؟
دختر: اگه یه روز صاحب یه دختر شدی می شه اسم منو روش بذاری؟
پسر: چرا؟ می خوای هر موقع که نگاش می کنم..صداش می کنم درد بکشم؟
دختر: نه ...
آخه دخترا عاشق باباهاشون می شن ...
می خوام بفهمی چقدر عاشـــــقت بودم...!
شاید سالها بعد در گذر جاده ها
بی تفاوت از کنار هم بگذریم
و بگوییم آن غربیه چقدر شبیه خاطراتم بود !!!
آســوده بــاش دل " مــَــن "
دیــگــر تـو را دسـت هـــــــــیــــــ ـچ لـعـنـــــتـی نـمی سپــارَم
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
و من چقدر
ساده ام...
که سال های سال
در انتظار تو
کنار این قطار رفته ایستاده
ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام!