نگو گریه نکن ...
اشک همدم تنهایی های من است
گریه می کنم تا یادم نرود چقدر دوستت دارم
نگو بخند ...
لبخندهایم را تو با خودت بردی
من فقط برای تو می خندم
همانطور که تو دوست داشتی
لبخندی پر از شیطنت ...
اما زندگی خواهم کرد تا تو بازآیی ...
مو هایش را نوازش کن ؛
قبل از اینکه سفید شوند ....
زن است ...
دوست دارد نوازشت را ...
ولی با هوش است ؛
فرق ریا با صداقت رامی فهمد ... !!
دل من می گیرد از نبودن هایت . . .
و تو انگار مرا یادت نیست . . . !
راستی..چـــــرا دلت برایم تنگ نمی شود؟....!
ﺧﺪﺍﻭﻧـﺪ
ﻧﻤﯽ ﺧـﻮﺍ ﻫـﺪ ﻣـﺎ ﺑـﻪ ﻫـﻢ ﺑﺮﺳﻴـــــــﻢ ... !
ﺷـﺎﻳـﺪ
ﺗﻨـﻬﺎ ﺩﻟﻴﻠـﺶ ﺍﻳـﻦ ﺑـﺎﺷـﺪ ﻛــــﻪ .. .
ﺍﮔـﺮ ﻛﻨــﺎﺭﻡ ﺑـﺎﺷــــﻲ ...
ﺩﻳﮕــﺮ ﻫﻴـــــــﭻ ﻭﻗﺖ ...
ﻫﻴـﭻ ﭼﻴــــــﺰ ...
ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﺨــﻮﺍﻫـﻢ ﺧﻮﺍﺳـــــﺖ .....................
بهای سنگینی دادم تا فهمیدم :
کسی را که قصد ماندن ندارد ، باید راهــــی کرد !
ﺑﺎﺯﻡ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﻭﻥヽ、ヽ``、、、 `、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、、ヽ ヽ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、 ヽ``、、`、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、`、、ヽ、ヽヽ `、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、 `、、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ、ヽ、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ ヽ、ヽ``、ヽ、ヽ、ヽ.`、ヽ、ヽ``、、 `、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ`、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ ﭼﺸﺎﻡ ﺧﯿﺮﻩ ﺑﻪ ﻧﻮﺭﻩ ﭼﺮﺍﻍ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ、ヽ`、ヽ、ヽ` `、、`、、ヽ`、`、、ヽ`、ヽ 、ヽ`、ヽ `、ヽ ヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽ、ヽ``、、` `、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、ヽ、ヽ`、ヽヽ`、ヽ、
بی اختیار خاطره از چشمم فرو می ریزد !.!.!
گاهی وقتا توی رابطه ها نیازی نیست طرف بهت بگه:برو!
همین که روزها بگذره و یادی ازت نگیره،
همین که نپرسه روزا رو چجوری به شب میرسونی،
همین که کارو زندگی رو بهونه میکنه...
همین که دیگه لابه لای حرفاش دوست دارم نباشه،
و همین که حضور دیگران توی زندگیش پررنگ تر از بودن تو باشه
هزار بار سنگین تر از کلمه ی برو واست معنا پیدا میکنه،پس برو...
قبل از اینکه ویرون تر از اینکه از اینی هستی بشی..
اینجا سرزمین واژه های وارونه است:
جایی که گنج, "جنگ" می شود
درمان, "نامرد" می شود
قهقه , "هق هق" می شود
اما دزد همان "دزد" است
درد همان "درد"
بــعــضــی مــواقـــع بــوی گــنــد ســیـــگــارو
بـــه عــطــری کـــه بــاهــاش خـــاطــره دارم تــرجــیــح مــیــدم
بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که:
در کنار او باشی و بدانی که هرگزبه او نخواهی رسید !
میلـیون مـیلیون تُن صدا وجـــــود داره
ولــــــی فقـــــط و فقــــط ..
یـــــکی شه که وقتـــــی مــــی شنوی
و عشق را
کنارِ تیرکِ راهبند
تازیانه میزنند.
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بُنبستِ کجوپیچِ سرما
آتش را
به سوختبارِ سرود و شعر
فروزان میدارند.
به اندیشیدن خطر مکن.
روزگارِ غریبیست، نازنین
آن که بر در میکوبد شباهنگام
به کُشتنِ چراغ آمده است.
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابانند
بر گذرگاهها مستقر
با کُنده و ساتوری خونآلود
روزگارِ غریبیست، نازنین
و تبسم را بر لبها جراحی میکنند
و ترانه را بر دهان.
شوق را در پستوی خانه نهان باید کرد
کبابِ قناری
بر آتشِ سوسن و یاس
روزگارِ غریبیست، نازنین
ابلیسِ پیروزْمست
سورِ عزای ما را بر سفره نشسته است.
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد